مهرورزى سنت دیرین ایرانى

«مهر را مى ستاییم
که داراى کشتزارهاى فراخ است
و به سرزمین هاى ایرانى رامش و آسایش مى بخشد
و نگران پناهگاه ستوران است
مهر را مى ستاییم
بلندبالایى که بر فراز برج ایستاده ...

سمند تیزپاى خیال را میدان مى دهیم و در اوراق تاریخ میهن، مى رویم تا آن مهر که شمایل اسطوره اى اش عدالت خواهى، آزادگى و نبرد تاریخى نور و ظلمت را یادآورمان مى شود در مى یابیم فرهنگ مقاومت و «آن» جاودان را! راز مانایى رسم و سنت دیرین پارسى در سال هایى دراز پس از حمله بیگانگان به گربه دیرپا نقش!

... آنگونه که در برخى بررسى ها و پژوهش هاى تاریخى درباره آئین مهر واکاویده ایم، مهرپرستى یا میترائیسم، از کهن کیش هاى ایرانى است که در مقطعى از زمان جهانگیر مى شود. گفته اند که این کیش باستانى در بسیارى از ادیان و جریانات فکرى ایران و جهان، اثرات ژرفى باقى گذارده. چنان که گفته اند: «مردمى که در فلات ایران زندگى مى کنند، دو بار توانستند کیش جهانى پدید آورند. یک بار در مورد مهرپرستى و بار دیگر در مورد مانى گرى. هر دو این کیش ها نیز این پیام دل انگیز را با خود همراه داشت که ابناى انسان در زیر یک اندیشه واحد باید به خاندانى بزرگ بدل شوند ...»

شاید مقصود از اندیشه واحد، آن دریچه پژواک نور بى پایانى است که مانایى را مکررمان مى کند، همان صداى فریاد پرومته، تاوان تا بى نهایتش در جست وجوى کسب آگاهى! و همان که هنوز که هنوز است بسیاران، سیاوش وار در آن آتش مى شوند که بوده است! که هست! که خواهد بود!... در باب ردپاى مهر در تاریخ ایران زمین، اسناد و روایات گونه گونى موجود است. گفته اند که در متون اوستایى، پارسى باستانى، پهلوى و درى از ریشه مهر ترکیبات فراوانى وجود دارد. مهر دروغ، مهرزیان، مهر جنگ، مهربان، مهرگسار، مهرک، مهرین، مهرنوش، درمهر (پرستشگاه زرتشتى)، مهر بندگشا، مهرداد، مهران، مهراب، مهرگشنسب، مهربد، مهربراز، مهربوزید، بزرگمهر، مهریگاه، مهرترسه و مهرگان! مهرگان! آن دیرپا سنت کهن بوم و بر.

در باب آئین مهر و سیر تکاملى اش، تأثیر این آئین در «گنوستى سیسم» و تأثیر متقابل آن در مهرپرستى و رابطه مهرپرستى با مکتب نوافلاطونى که هر دو از جریانات مهم دوران هلنیسم به شمار مى روند، حرف و سخن فراوان است و واگویى این همه مجالى دیگر مى طلبد، اما اشاره گذرا و کوتاهى که به ریشه آئین مهر در میهن داشتیم، تنها براى واکاوى آن پادافره دهنده پیمان شکنان است! آن «مهرگان» که هر بار در موسم برگ ریزان با عود و عنبر به استقبالش مى روند و آهنگ خوش عدالتى به یغما رفته را، به پاس مهر و جلال او نورباران مى کنند:

اى مهر
تو ما را یار باش
اى مهر که به تو دروغ نتوان گفت
دشمنان ما را به بیم و هراس درافکن
چون تویى که مى توانى نیروهایشان را بازستانى
و درمانده شان سازى ... (مهریشت)

از مهر، به عنوان نمودارى از خلق و خوى ایرانى و مزدایى یاد شده است. دشمن بى امان ناراستان! به باور برخى متفکران براى انسان هاى سپیده دم تاریخ خورشید، پیوسته، پدیده اى سخت جاذب، فریبا، جنجال انگیز و شگفت آور بوده است. خورشیدى که هر بامداد از چاک خونین فلق روى تابنده مهر ظاهر مى شد و پویه روزانه خود را در زیر گنبد بلورین آسمان آغاز مى کرد. تا زمانى که در ارغوان دودآلود شفق فرو مى نشست!...

در پژوهش هاى تاریخى آمده است که عشق به این اسطوره کهن چنان در دل مردم جاى مى گیرد که به رغم طغیان زرتشت علیه مهر، اجاق این ایزد خاموش نمى شود و حتى گفته شده است رخنه این آئین کهن که به درستى مى توان فلسفه محورى اش را نبرد میان ظلمت و نور خواند نوعى عدالتخواهى اثیرى، در تمدن جهان، دامنه اى بس وسیع یافته است. و اما آنگونه که در «برهان قاطع» آمده است، «مهرگان» به معنى مهر، محبت و پیوستن است.

نام روز شانزدهم از هر ماه. نام ماه هفتم از سال شمسى. «و آن بودن آفتاب عالمتاب است در برج میزان که ابتداى فصل خزان است و نزد فارسیان بعد از جشن و عید نوروز، از این بزرگ تر جشنى نمى باشد...» بارى، براى روشن شدن ریشه هاى تاریخى و نیز آئین جشن مهرگان باید قدم رنجه کنیم و روانه شویم سوى روزگارانى که مردمان کهن بوم و بر، سال را به دو بخش تقسیم مى کردند: بخش تابستانى و بخش زمستانى. آنگونه که «جابر عناصرى»، پژوهنده فرهنگ عامه کشورمان در «تجلى دوازده ماه در آینه اساطیر و فرهنگ عامه ایران» آورده است، در آغاز بخش تابستانى و به هنگام اعتدال ربیعى، جشن نوروز بر پا مى شده که جشن کشت بهاره بوده است. و شروع بخش زمستانى که ایام اعتدال خریفى نامش داده اند، جشن «مهرگان» یا جشن کشت پاییزى خوانده مى شده.

در تورق متون و اسناد باستانى به نکات جالب توجهى برمى خوریم. از جمله آنکه خدایگان پارسیان ایزدان پرصلابتى بوده اند و مهرورزى خویشان! که با خشم و نفرت بیگانه بوده اند و بى گمان با کلام بامدادى عشقشان زندگى بوده است! و خشمشان مرگ! هم از این روست که ریشه آئین کهن جشن مهرگان نیز به دامنه وسیع حضور ایزد نگهبان عهد و پیمان ها باز مى گردد. گفته اند که مهرگان، جشنى دهقانى بوده است، جشنى شبانى و دهقانى که مردمان کهن بوم و بر دمى در آستانه اش مى غنوده اند! جشنى در پاسداشت پایان درو و برداشت محصول. «جابر عناصرى» جدا از منشاء تقویمى و طبیعى مهرگان، بر منشاء اجتماعى این جشن نیز انگشت مى گذارد. وى معتقد است که مهرگان، ظاهراً جشن پیمان بندى قبیله ها براى حفظ دوستى و آشتى بین خود به شمار مى رفته.

مهرگان، آن خجسته روز که در «مهرورز» (روز شانزدهم) از ماه مهر بر پا مى شده و به باور اسطوره شناسان مخصوص ایزد مهر بوده است. «مهر میانجى بین تاریکى شب و روشنى روز، میانجى میان دل ها، نگاه دار پیمان ها، پاسدار عشق و دوستى و ایزدى از ایزدان محبوب ایران باستان....» (همان، صفحه ۸۷) پیکار بى امان ایزدمهر و پیمودن راهى بى پایان در دل سیاهى شب حدیث بى پایان مقاومت را در برابر استبدادخویان و شب اندیشان مکرر انسان مى کند! آن مهر که دلیر و بینا خوانده اندش «فریفته نمى شود، کلاهخودى بر سر، زره زرین در بر، سپر سیمین بر دوش و گرز گران بر دست!» (همان، صفحه ۸۹) این مهر است که از دل آتش ها فوران مى کند، راه مى پوید. چالاک و استوار، عظیم، گرم، پرتوافشان، آنگونه که پژوهنده بلژیکى «کومن» در پژوهش هاى تاریخى خود پیرامون اسطوره مهر آورده مهر نخست از صخره اى در غارى با چهره فروزنده بر جمعى از شبانان ظاهر مى شود و شبانان از طلعت فریباى آن فرشته او را مى شناسند و نیایشش مى کنند. گفته اند که افسانه ظهور مهر در غار موجب آن شده است که مهرپرستان، معابد یا میتوئوم هاى خود را در غارها و یا در زیرزمین ها بسازند.

از مهر به عنوان خداى شفیع و خداوند منتقم نیز یاد شده است و به واقع اگر از نگاه دین باوران به محتواى کیش مهرپرستى نگریسته شود، به نوعى مهر شبیه همان اندیشه موعود است که وعده مسیحایى! وعده آمدن کسى تا بیاید و زمین را از عدل و داد پر کند و از ستمگران انتقام کشد. به گفته یک متفکر برخى پژوهندگان، افسانه مهر را که از آسمان به زمین مى آید و به مثابه انسانى در میان انسان ها مى زید و سپس بار دیگر به آسمان ها عروج مى کند و در زمره جاوید انسان لاهوت وارد مى گردد، از خانواده افسانه هاى مربوط به «خدایان میرنده و رستاخیزنده» مى شمارند که در نزد بسیارى از اقوام و خلقت ها وجود دارد. خدایگانى که به میان مردمان مى آیند و درباره مرگ و رستاخیزشان حرف و سخن فراوان است. افسانه فنیقى و یونانى آدونیس، افسانه مصرى اسیریس، افسانه یونانى دیونیس، افسانه آیتس متعلق به آسیاى صغیر و… و اما، در هنگامه آغاز پیکار آن بامدادان که خروسان بانگ سحر مى کنند، مهر با هزار تبرزین ناوک، هزار نیزه، هزار تبرزین پولادین، هزار تیغ، هزارگرز آهنین و فلاخن از دل اسطوره راهى مى شود، دلاورانى نیز همراهش! تا شب اندیشان و شب پرستان به کنج خود بخزند!

…نه، من هراسم نیست:
زنگاه و زسخن عارى
شب نهادانى از قعر قرون آمده اند
آرى
که دل پرطپش نوراندیشان را وصله چکمه خود مى خواهند
و چوبرخاک در افکندندت
باور دارند که سعادت با ایشان به جهان آمده است!
… (الف. بامداد)

رشن (ایزد دادگرى)، ارشتاد (ایزددرستى و راستى)، پارند (ایزد نیک بختى و فراوانى)، اش یا ارت (ایزد توانگرى و دارایى)، همه و همه ایزدان پارسى اند هم پیالگان آناهیتا، (ناهید)، که در رکاب مهر، شب نهادان را به چالش مى طلبند، پروایشان نیست، نه بیمى! نه هراسى! نعره گزمگان را، حتى اگر به هیاهو، شمشیر در پرندگان نهاده باشند تا ماه بر نیاید به هیچ مى انگارند… و اما مهر این دادگستر همیشه، گله ها و رمه ها را نیز پاس مى دارد! او را حافظ گله و رمه ها نیز دانسته اند. «هر گاه چهارپایى از گله خود جدا مانده یا ربوده شود، ناله اش به مهر مى رسد. ایزد مهربان چراگاه ها و رمه ها به یاریش مى شتابد. او ایزد نگهبان کشتزار ها خرمن ها را مى پاید. ناظر کشتکاران است و لحظه اى و لمحه اى چشم بر هم نمى نهد.

مهر از راه مى رسد و جشن مهرگان، مردمان کهن بوم و بر را میزبان! چه بسیار دخترکان و پسرکان که نام هایشان به پیشوند و پسوند «مهر»، آراسته مى شود. مردمان زحمتکش به تکاپو مى افتند. زنان در کشتزار ها و دامنه هاى سرسبز به هم نوایى و جشن مشغول مى شوند. «مردان قدر زنان را که همدوش آنها در شالیزار ها و خرمن ها رنج برده و تلاش کرده و آذوقه اى براى روزان سخت زمستان فراهم کرده بودند، محترم داشتند و جشن سپاس و ستایش برگزار کردند. کما اینکه از جشن هاى فراموش شده مردم گیل و دیلم، جشن سپاس و ستایش است که با جشن مهرگان مقارن بوده و تا سال هاى اخیر در روستاهاى آن دیار انجام مى گرفت...» روز جشن مهرگان، روز دید و بازدید نیز بوده است. روز پیوند ها و وصلت ها! پسران جوان و دختران دم بخت اندیشه خانه مشترک در سر مى پرورانند!... مهرگان، در هر گوشه خاک پهناور ایران زمین به شیوه و سنت خاص خود گرامى داشته مى شود. گویا کشتکاران زحمتکش میهن، هر ساله تا به امروز به هنگام مهرگان، آغاز موسم بهره بردارى از دسترنج خود را شادمانه جشن مى گیرند. از چگونگى برگزارى جشن مهرگان در کردستان یاد ها قلمى کرده اند.

از مهرگان در مناطق عشایرى «گوران»، «قلخانى» و کوهپایه هاى «دالاهو». گفته اند که مهرگان، بزرگترین جشن تقویم زندگى عشایر این مناطق محروم است. روز پایکوبى با جامه هایشان همه رنگ رنگ! «جشنى که کردان غرب ایران به خاطر برداشت محصول پرخیر و برکتشان برگزار مى کنند. جشن در جوار قدمگاهى در دهکده «جاماز»، دهکده رو به دشت سینه بازى در دامنه دالاهو صورت مى گیرد. در ایام جشن که مقارن با مهرگان است، پرچم هاى سبز و سفید و سیاه برفراز صخره اى برافراشته مى شود. صداى ساز و دهل زیر آسمان صاف و بلند کوهستان طنین مى افکند...» مهرگان روز، در کردستان هنگامه اى برپا مى شود. میترا، همان که در اوستا فرشته «روشنایى، پاسبان راستى و پیمان نام گرفته قدم بر خاک زخمى مى گذارد. «زنان روى ساج هاى آهنى نان مى پزند، جوانان اسب مى تازند و دسته دسته به آهنگ ساز و دهل پاى مى کوبند...» از «مهرگان» و از ایام جشن ایزد مهر و صلح و پیمان، روایات گوناگونى نقل شده است. از زمین که دیگر بار ز شخمى تازه برمى خیزد و از زمین که آسمان را فرمانروا مى شود و دستان معجزه گر انسان! بسیاران را این باور است که جشن مهرگان، یاد آور مبارزات مردمان آزاده ایران زمین است.

«مردمى که تسلط خویشتن بر طبیعت را از یک سو و پیروزى بر ظلم و ستم را از جانب دیگر جشن مى گرفتند، طبیعت را مهار مى کردند، سینه زمین را مى شکافتند، بذر در شیار ها مى پاشیدند، آب از چشمه ها بر گذرگاه هاى آب رو مى انداختند، چشم انتظار مى ماندند و خوشه هاى سرسبز گندم و عدس و ... را مى دیدند. اما چه سان باید با ستمگرانى که انبار هاى آذوقه این زحمتکشان را تهى مى ساختند، مى بایستى مبارزه کرد؟ چگونه باید از قید و بند و ستم، خویشتن و خانمان خویشتن را رهاند؟...»

«جابر عناصرى» ما را به روزگاران کاوه آهنگر مى برد و رسالت اجتماعى و تاریخى که او بر عهده گرفت و زمانى که فریاد زنان و داد خواهان روى به «بازار» نهاد را یاد آورمان مى شود.«... هنوز هم یادگار هایى از جشن پیروزى مردم بر ضحاک در روستا هاى دماوند باقى مانده است...» و این همه، البته براى استناد تاریخى و معاصر تر کردن بحث نگاهى دوباره به روایت بامداد در «برکلى» از اسطوره ضحاک و کاوه آهنگر و نگاه حکیم طوس به این دو را بیش از پیش طلب مى کند. به هر روى، جشن مهرگان آنگونه که پیش از این نیز اشاره شد، حتى پس از فتح ایران توسط اعراب همچنان رونق و اهمیت خود را حفظ کرده است. به گونه اى که ریشه تاریخى مراسم «قالى شویان» کاشان را به نوعى از سنت هاى به جا مانده از همین جشن مهرگان دانسته اند.

... نکته قابل توجه اینکه، این نخستین موردى است در حوزه سنت شیعى که وفات امام زاده اى (یا پیرى یا بزرگى را) به تاریخ شمسى مى گیرند نه قمرى. برخلاف همه قتل ها و عزاها و عید هاى مذهبى- روز شهادت امام زاده سلطان على که همان روز قالى شویان باشد به تقویم شمسى زراعى نگه داشته مى شود. تاریخ قمرى چنین شهادتى را (حتى سنت و اخبار و احادیث) نشان نمى دهد» (همان صفحه ۱۰۰-۹۹)

بارى، مهر آمده است! مهرگان نیز!، همان که به گواه تاریخ بلندبالاى این دیار و سطور نانوشته اش!، مردمى اش خوانده اند! و ایام سرور و پایکوبى کشتکاران و سخت کوشان. مهرگان، جشن به یادگار مانده از دوران مهرپرستى در دیار ما و جشن آغاز شش ماهه زمستان (زیه نه) چون نوروز که جشن آغاز شش ماهه تابستان (مه مه ) است...

نویسنده : سهیل آصفى